سخن امام رضا و روز زهرا (س) و ازگاخ تا خاک
بسمه تعالی
پس از انجام واجبات هیچ عملی نزد خداوند برتر ازشادکردن مومن نیست ((امام رضا(ع)))
ز انقلاب زمانه . عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد ((حافظ))
میتوان متفاوت بود و در عین حال . بسیار خوب و پسندیده ((آن ویلسون))
.
ماه زهرا (س)
از رضا ساکی حسینی
تقدیم به پیشگاه سرور زنان عالم امکان فاطمه الزهرا
جمال حق تجلی گاه زهرا (س) خجل گشته قمر .از ما زهرا (س)
چو هستی صورتش بنمود راست ز زهرا ذی وجود خود کمک خواست
شده عالم همه سر مست و درجوش که مهمانش شده زهرا(س) در آغوش
چه وصف او دهم ام ابیها ز کبری زاده و بابش نبی ها
قدم بر دیده بنهادی به منت شده عالم همه مفتون رویت
شراری در جهان هستی افکند به مهرش پور عمران دستی افکند
دم عیسی که احیا مردگان کرد گمانم نام زهرا و زبان کرد
به پیغمبر چو آمد بانگ غیبی << من الحق لا یکن فی القلب ریب >>
. .
به مناسبت میلاد امام رضا (ع)
از علی افشاری
بشنوید ای مبتلایان فراق ای گرفتاران درد اشتیاق
بار دیگر روز میلاد رضاست باغ جان از یاد خویش با صفاست
مرغ دل یک بار دیگر پر کشید تا به نزدیک خراسانش رسید
خوش به حال آن کبوترهای طوس روز و شب حریمش دست بوس
کاش من هم یک کبوتر می شدم تا به روی گنبدش پر می زدم
می نشستم روی گنبد شاد شاد می سپردم هم تن خود را به یاد
ای شفای دردمندان السلام ای امید ناامیدان ای امام
السلام ای حامل اسرار عشق هشتمین پروانه انوار عشق
تو غریب و آشنای جاده ای تو امید قلب های ساده ای
هرچه یادت را کنم شرح و بیان بیشتر گردم خجل ای مهربان
بیش از این گفتن نه در شان تو نیست بس که یادت مثل جانی در تن است
.
از کاخ تا خاک .
دنیا<< ریل>> بلند و قدیمی است که قطار <<زمان>>ازآن میگذرد.
ماهم<<مسافریم>> از روستای دنیا . به شهر آخرت؟
شگفتا که از یادمیبریم مسافر بودن خویش راومبدا ومسیر و توشه راه را که.
ناگهان قطار می ایستد .ومارادراولین ایستگاه آخرت پیاده می کند.
حسرت ازآن کسانی است که بی توشه بع این سفرآمده اندو کوپه قطار را که <<مقرموقت>>
است .منزلگاه دائمی می پندارند.
راستی ..... مگر دنیا جز این است؟
پلی است که باید از آن گذشت.
مسافرخانه ای است موقت . و وطن اصلی انسان جای دیگر است.
انسان . این نی بریده از نیستان. روزگار وصل خویش را باید در " جنات عدن".در"بهشت
رضوان" در
"جوار حق" جستجو کند . نه در این خاکدان تیره.
دنیا یک"امکان" و "فرصت" ویک"زمینه" است که در اختیار مردم گذاشته سده.تا برای
"انسان"شدن. برای تعالی روح و رشدمعنوی و برای "عبودیت"ازآن استفاده شود.
اما ایوان مدائن. آئینه عبرت نیست؟
آیا قصرهای قیصرها و کاخ های خسروها و خاقانها و کسری ها سند برگی دنیا نیست؟
البته که مردم فرزند دنیایند و فرزند را نباید بر محبت مادر. ملامت کرد؟ ولی......هنر در
رها شدن از جاذبه این محبت و فرار گرفتن در مدار محبت قوی تر است.
تو کاخ دیدی و من خفتگان در دل خاک
تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم
تو تاج دیدی ومن تخت رفته بر تاراج
تو عاج دیدی و من مشت استخوان دیدم
تو سکه دیدی و من در رواج سکه. سکوت
تو حلقه.من به نگین نام بی نشان دیدم
تو آزمندی فرعون و من نیاز حکیم...
..............................................
و بالاخره اینکه بندگی پول و بردگی هوس و غلامی دنیا . در شان انسان نیست. انسانی که
برتر از زر و سیم . و عزیز تر از قدرت و شهوت است.
وقتی که انسان به بهشت می ارزد.
چرا که خود را به کمتر از آن بفروشد؟ مگر مفهوم"ان الانسان الفی خسر" جز این است؟
.
.